کد مطلب:134048 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

معاویه با میل خود اسلام را نپذیرفت
قسمتهای مختلفی كه ما تا اینجا نقل كردیم برای نشان داد مقاصد


قلبی معاویه و عقائد باطنی وی بوده است اما ممكن است پذیرفتن آنها برای جمعی دشوار آید آنهائیكه از دوردستی بر آتش دارند- و اصولا نتوانند این حقیقت را باور كنند كه فرزند بوسفیان به راستی در دل هیچگونه اعتقادی به اصول و مقدسات اسلامی نداشت و تظاهر او به اسلام تنها بمنظور رسیدن بقدرت و هدفهای شیطانی خویش بوده است.

ولی برای آنكه ما این حالت شگفت و انكار را از صفحه ی فكر و دل این جمع بزدائیم ناچاریم چگونگی و عامل اصلی اسلام آوردن معاویه و باب وی بوسفیان و همچنین موقعیت این خاندان را از نظر پیشوایان بزرگ دین و نكوهشهای شدید كه از آن مبادی عالیه نسبت به آنان وارد گردیده نقل كنیم تا این حقیقت روشن گردد كه پذیرفتن این دودمان اسلام را از ابتدا با رغبت و میل نبوده بلكه با كراهت و بخاطر ترس از شمشیر بوده است اینكه نقل مدارك اسلامی در این باره:

یك- المعتضد باللَّه خلیفه ی عباسی ضمن منشوری كه برای لعن بر معاویه و اطلاع اجتماع از علل تصمیم خود بر این امر صادر می كند به موقعیت خاندان بوسفیان در برابر اسلام و آورنده ی آن و چگونگی مسلمان شدنشان و آنچه كه پیغمبر اسلام درباره ی این خاندان فرمودند اشاره كرده و چنین می نویسد:

... سخت ترین دشمنان پیغمبر در پیكار با اسلام از نظر كینه توزی و بزرگتر از همه از نظر مخالفت و اولین فرد آنها در هر جنگ و از جنبه ی مقاومت، كسی كه در برابر اسلام هیچ پرچمی برافراشته نمی شد مگر آنكه


آن كس صاحب آن پرچم و بدوش كشنده و رئیس آن بود، در تمام جنگها از بدر و احد و خندق و فتح، آن كس ابوسفیان بن حرب و پیروانش از بنی امیه بودند آن بنی امیه ای كه در كتاب خدا مورد لعن قرار گرفتند و سپس پیغمبر هم آنها را در مواقع مختلف لعن نمود (اینكه خداوند آنها را لعن كرد) به این علت بود كه علم خدا درباره ی آنها گذشته بود و او می دانست كار آنها را و نفاق آنان را و كفر فرزندانشان را، ابوسفیان با پیغمبر جنگ كرد در حالیكه كوشش می نمود و مدافعه كرد در حالیكه مشكلات را تحمل داشت و ایستادگی نمود در حالیكه مخالفت و عداوت می ورزید تا هنگامی كه شمشیر مسلمین او را مقهور ساخت و امر خدا برتری یافت با آنكه بنی امیه كراهت داشتند در آن زمان ابوسفیان زباناً اسلام را پذیرفت در حالیكه واقعاً در گرد اسلام بود و در پنهانی كفر را دارا بود و دل از آن برنكنده بود...

خداوند بنی امیه را از این نظر با زبان پیغمبر خود لعن كرد و در كتاب خود نازل نمود و فرمود: «الشجرة الملعونة فی القرآن» [1] و كسی اختلاف ندارد براینكه مقصود خداوند «از شجره ملعونه» بنی امیه است و از مواردی كه بنی امیه بر زبان پیامبر اسلام لعن شدند هنگامی است كه پیغمبر ابوسفیان را دید كه بر چهارپائی سوار است و معاویه افسار آنرا می كشد و فرزند دیگرش بنام یزید آن را می راند در اینجا آن حضرت فرمود خدا لعنت كند این افسار كش و سوار شونده و این راننده را» [2] .


دو- دومین موردی كه پیغمبر اسلام در نكوهش از معاویه سخن گفت، هنگامی بود كه آن حضرت با جمعی از مسلمانان نشسته بودند ناگاه فرمود:

«یطلع من هذا الفج رجل من امتی یحشر علی غیر ملتی فطلع معاویة [3] .

یعنی اكنون ظاهر می شود از این راه مردی از امت من كه در قیامت بر غیر دین اسلام محشور می شود در این هنگام معاویه ظاهر شد در این روایت پیغمبر اسلام صریحاً فرمود كه معاویه در قیامت در شمار مسلمانان محشور نمی گردد.

سه- سومین مدرك اسلامی كه درباره ی فرزند هند و اسلام وی با صراحت سخن می گوید كلماتی است كه از علی علیه السلام صادر گردیده، هنگامی كه معاویه جمعی از بزرگان شام را نزد امیرالمؤمنین فرستاد، مردی در آنجا از آنان بنام «شرجیل بن سمط» درباره ی فرزند ابوسفیان و خلافت او سخن گفت آن حضرت ضمن پاسخی كه به وی داد چنین فرمودند:

«... و خلاف معاویة الذی لم یجعل اللَّه عز و جل له سابقة فی الدین و لا سلف صدق فی الاسلام طلیق بن طلیق حزب من هذه الاحزاب لم یزل للَّه عز و جل و لرسوله صلی اللَّه علیه و آله و للمسلمین عدوا هو و أبوه حتی دخلا فی الاسلام كارهین [4] .

یعنی... (معاویه در بیعت با من مخالفت ورزید) آن معاویه ای كه خداوند برای او سابقه ای در دین قرار نداد و گذشته ی صدق در اسلام


ندارد، آزاد شده فرزند آزاد شده [5] .

حزبی از این احزاب (آن كسی كه) همیشه برای خدا و پیغمبر وی و برای مسلمین او و پدر او دشمن بودند تا وقتیكه داخل در اسلام شدند در حالیكه كراهت داشتند و به آن مایل نبودند».

چهار- باز امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ یكی از نامه های معاویه به وی چنین می نویسد:

«امّا بعد فانا كنا نحن و انتم علی ما ذكرت من الالفة والجماعة ففرق بیننا و بینكم امس انا آمنا و كفرتم والیوم انا استقمنا و فتنتم و ما أسلم مسلمكم الّا كرها و بعد ان كان الف الاسلام كله لرسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله حزبا [6] .

یعنی ما و شما (بنی هاشم و بنی امیه) همان گونه كه یادآور شدید بر الفت و اجتماع بودیم اما دیروز (هنگام بعثت پیغمبر) بین ما و شما جدائی افتاد، ما ایمان آوردیم و شما كفر ورزیدید و امروز ما استقامت كردیم و شما گمراه شدید،و مسلمانی از شما اسلام نیاورد مگر با كراهت [7] .


بعد از آنكه اشراف و بزرگان عرب همگی برای پیغمبر خدا (ص) حزب بودند و بر آن حضرت اجتماع داشتند»

خواننده ی ارجمند: با در نظر گرفتن این مدارك و بیانات صریحی كه از پیشوایان بزرگ اسلام درباره ی معاویه و خاندان بنی امیه صادر گردیده آیا باز هم پذیرفتن آن حقایق كه ما در گذشته به آن اشاره كردیم مشكل است؟! آیا نمی توان پذیرفت كه معاویه می خواست از اسلام تنها وسیله ای نیرومند در اختیار بگیرد تا از آن برای رسیدن بهدف های شیطانی خویش استفاده كند؟! آیا باز هم جای تردید است كه بگوئیم فرزند ابوسفیان نه تنها هیچگونه علاقه و رغبتی در دل نسبت به اسلام و دستورات آسمانی آن نداشت بلكه مقصود اصلی و پنهانی وی این بود كه بسیار زیركانه و در استتار با حكومت اسلام و اصول و مقررات مذهبی آن مبارزه كند تا بتواند یك حكومت كثیف نژادی را جایگزین آن سازد؟!

بخش دوم:

در اینجا ما از بخش اول فارغ شدیم و اكنون به بخش دوم این فصل می پردازیم، در این بخش ما می خواهیم آن قسمت از كارهای حساس كه معاویه آنها را برای آماده ساختن شرائط اجتماع به منظور دست یافتن به هدفهای پنهانی و ضداسلامی و انسانی خویش انجام داد شرح دهیم.

در این بخش ما به خواست خداوند، نشان خواهیم داد كه چگونه زاده ی هند آرام آرام زمینه ی كشور را برای اجرای مقاصد شوم خود


آماده می سازد و موانعی را كه در راه رسیدن به هدفهای پنهانی وی وجود داشت یكی پس از دیگری از میان برمیدارد!.

اینك شرح این حوادث:


[1] سوره اسراء آيه 26.

[2] تاريخ طبري ج 11 صفحه ي 356.

[3] تاريخ طبري ج 11 صفحه 357 و ج 6 صفحه ي 4 چاپ مصر.

[4] تاريخ طبري ج 11 صفحه ي 257 و ج 6 صفحه ي 4 چاپ مصر.

[5] اين جمله اشاره است به داستان فتح مكه كه در آن هنگام پيغمبر اسلام (ص) بزرگان مكه و كفار، و از آن جمله ابوسفيان و فرزندان او را آزاد كرد و به آنها فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء.

[6] نهج البلاغه شرح شيخ محمد عبده جزء سوم صفحه ي 134.

[7] در شرح «جمله ي و ما اسلم مسلمكم الا كرها.» شيخ محمد عبده چنين مي نويسد «ابوسفيان تنها يك شب قبل از فتح مكه اسلام آورد آنهم براي ترس از كشته شدن و براي وحشتي كه از ارتش اسلام در دل داشت كه بالغ بر ده هزار نفر بودند».